Article 9
دلم می خواهد کمی خون بالا بیاورم قرمز تیرهاز همانی که این روزهاتوی دلم قل قل می کند از همانی که رنگش می پاشدتوی چشممتوی مغزماما نمی آید توی دهانمکه حس کنم کمی طعم گسش رادورت بگردم ای درد که تمام نمی...
View ArticleArticle 8
محبوبممحبوبه شب نیستی که گنجشکها برایت نغمه ساز کننداما دلت به سادگی همان گنجشکی بود که روی درختهای خشکیده خانه روبرو هر صبحآواز می خوانددرهم و برهمیمثل همه مردهای سرزمینمگاهی آنقدر لاییکگاهی اینچنین...
View Articleپاریس
"وقتی از خورد و خوراکت می زنی لازم نیست بیش از پیش به خودت برسی تا به گرسنگی نیاندیشی .گرسنگی انضباط خوبی است و از آن چیز یاد می گیری. تا وقتی مردم ندانند از آنها پیشی......"پاریس جشن بی کران همینگوی...
View ArticleArticle 5
خواب طعم چشمهای تو را داشتطعم عسل کوهپایه های پر از گل گاو زبان (آنا.پاییز 93)
View Articleخواب دیدم.....
ترسناک بود خبلی ترسناک ....خواب دیدم نوشتن را از یاد برده ام .....کلمات توی سرم می چرخیدند ولی توی دستهایم نمی امدند... توی مداد نمی امدند اصلن سرریز نمیشدند .....جمع شده بودند توی سرم ....سرم پر از...
View Articleماجراهای. من و پسرک
بازی جدید: کف آشپزخانه دو عدد روزنامه پهن می شود تپه ای آرد برنج و ماشینهای راهسازی پسرک که غلطک می زنند و خاکبرداری می کنند، تمرکز و بازی با آرد که رویای خاک است من را می برد به فضایی که دردهایم...
View ArticleLe Monde
امشب سومین شبی است که لوموند دیپلماتیک می خوانم.... خیلی از اصطلاحات روزنامه نگاری فرانسه جدید و به روز شده باید هر شب بخوانم که دور نیفتم.... مثل وزیدن یک حس تازه است.... مخصوصا درد تازه ای که به آن...
View Articleماجراهای من و پسرک
23 اسفند پسرک روی سن نمایش می رود ..... درست در ابتدای 5 سالگی .... امروز مربی مهد کودکش صفحاتی که پسرک باید شعر و آواز بخواند را به خانواده ها می دهد .... برای نمایش پسرک هیجان دارم ... شاید اگر خوشش...
View Article